صدام

صدام گرفته .دندون عقلم و کشیدم .حالم خوش نیست.مزه شوری خون تو گلوم اذیتم می کنه .به زحمت آب دهنم و می تونم قورت بدم.انگاری طناب دار حلقه زده دور گردنم.پیش چشام سیاهی میره.

دندوم عقلم و بهم پس بدید .

پشیمونم.

میگن وقتی صدام و از تو اون چاله ای که مخفی شده بود کشیدن بیرون به سرباازای آمریکایی گفته: من صدام ریسس جمهور عراق هستم.میخوام با بوش مذاکره کنم.!

اونا هم چراغ قوه رو میزون کردن تو حلق و دهنش و گفتن: شکل این صحبت ها نیستی ببند در گاله رو .

آخی بیچاره  دل آدم کباب می شه واسه اینهمه منش و آقایی و مظلومیت...بیخود نیست برادر قذافی تو لیبی ۳ روز عذای عمومی اعلام کرده.

حالا زیاد هم پشت سر مرده بدگویی نکنیم (  تو روی زنده هاش هم که نمی تونیم)

من پیش بینی می کنم که اوضاع عراق طی ۱-۲ ماه اینده  آروم تر بشه.

حقیقتش همون وقتی که آمریکایی ها رسیدن پشت دروازه بغداد و یه باره چند ده هزار نفر افراد گارد ملی عراق با تمام تجهیزات آب شدن رفتن تو زمین ...من شک برم داشت که چطور شد؟؟؟

نمیدونم این آمریکایی های خنگ چرا به این مسئله شک نکردند؟

در هر حال امیدوارم که ته مونده بعثی های بی کله با دیدن کله لهیده قائد و پیشواشون سر عقل بیان و آروم بگیرن.

اما ...نه !

من توی ذهنم یه سناریو دیگه دارم:

آمریکا تو قضیه عراق هم به نعل می زنه هم به میخ...تعامدا می خواد اینجوری جلوه بده که تو باتلاق عراق گیر کرده و داره دست و پا می زنه

که به یک باره .......................

 دم دمای انتخابات ریاست جمهوری آمریکا عمو سام  تنه اش و از ته لجن های باتلاق عراق بیرون می کشه و  با یه تکون گل و لای و از شونه هاش می تکونه و بعد هم با یه تکون ما رو می ترکونه.

 

عمرا نتونه.

                                                با تشکر از شما

از روی سادگی

       از روی سادگی (!azrooyesadegi.blogsky)

...این سرکار خانم علیه صاحب کمالات خانه ی: از روی سادگی این بار نیز چون دیگر اوقات  از روی سیاست و پیچیدگی رفقا را غرق در ملحوظات ! خویش فرموده امر به اکتشاف و اعتراف احوالات درون و برون نموده اند با دعوت به بازی نامه ی کشف الاسرار.

گردن حقیر این فقیر هم باریک تر از مو امتثال به امر خیر می نماید:

 

۱.من سالهاست هر روز بی در میان ! پرتقال می خورم.تابستان و زمستان هم نداره ...باید حتما حتما شیرین و چنوبی باشه...روزی ۴-۶ عدد اونهم به شیوه چار قاچ ...

 

۲.با آدمای پولدار و آدمای نفهم خیلی مشکل دارم اگه مزین به هر دوی این صفات با هم باشندکه دیگه فبها.پر واضحه که با  بی پولای فهمیده و آدمای ندار خیلی راحتم و حال می کنم ...اینتر نشنال هم قبول محبت می کنم افغانی باشه ...بنگلادشی...آنگولایی ...ایرانی...همه رقمه ...تبعیض هم قایل نمیشم

 

۳.دلم خیلی برای مظلومیت خدا می سوزه ...اینکه این روزا هر کی هرجا می خواد ماله بکشه رو گند کاریاش پای نعوذ و باال...خدا رو می کشه وسط

در همین راستا با  مرام آدمای نامرد که صاف تو چشات نگاه می کنن و می گن :آره هستیم...هرچی تو بگی !بازم بدتر ازاون .کیف میکنم..ولی سالی ـ دو سه سالی یه بار بیشتر سعادت دیدار این لعبتان و نادرگان زمان نصیبم نمی شه ( نمیدونید چه جوری یه جاهاییم می سوزه وقتی بعضی ها دم از حمایت ازبعضی های دیگه می زنند...)

۴.من و تاریکی رفیقیم... سکوت و تاریکی شب و تمرکز و فکر کردن ! گاهی هم چیزکی نوشتن لذیذ ترین لحظه هامه...بفرمایید  سفره بی ریا ست .

۵. تقریبا همه اون چیزایی که واسه اغلب آدما مهمه (و همه عمر شیش موتوره هلاکش هستند ) برام هیچ و پوچه و هیچ جذابیتی نداره...پول- خونه- ماشین-شهرت...حالا نگید گربه دستش به گوشت نمی رسه پیف پیف می کنه ...نه واقعا هرچی خودم و تحریک میکنم که یه واکنشی نسبت به این چیزا تو خودم ایجاد کنم نمیشه و  بدتر بی تفاوت تر می شم...میگن مخ ام عیب داره لابد !

لابد.