از روی سادگی

       از روی سادگی (!azrooyesadegi.blogsky)

...این سرکار خانم علیه صاحب کمالات خانه ی: از روی سادگی این بار نیز چون دیگر اوقات  از روی سیاست و پیچیدگی رفقا را غرق در ملحوظات ! خویش فرموده امر به اکتشاف و اعتراف احوالات درون و برون نموده اند با دعوت به بازی نامه ی کشف الاسرار.

گردن حقیر این فقیر هم باریک تر از مو امتثال به امر خیر می نماید:

 

۱.من سالهاست هر روز بی در میان ! پرتقال می خورم.تابستان و زمستان هم نداره ...باید حتما حتما شیرین و چنوبی باشه...روزی ۴-۶ عدد اونهم به شیوه چار قاچ ...

 

۲.با آدمای پولدار و آدمای نفهم خیلی مشکل دارم اگه مزین به هر دوی این صفات با هم باشندکه دیگه فبها.پر واضحه که با  بی پولای فهمیده و آدمای ندار خیلی راحتم و حال می کنم ...اینتر نشنال هم قبول محبت می کنم افغانی باشه ...بنگلادشی...آنگولایی ...ایرانی...همه رقمه ...تبعیض هم قایل نمیشم

 

۳.دلم خیلی برای مظلومیت خدا می سوزه ...اینکه این روزا هر کی هرجا می خواد ماله بکشه رو گند کاریاش پای نعوذ و باال...خدا رو می کشه وسط

در همین راستا با  مرام آدمای نامرد که صاف تو چشات نگاه می کنن و می گن :آره هستیم...هرچی تو بگی !بازم بدتر ازاون .کیف میکنم..ولی سالی ـ دو سه سالی یه بار بیشتر سعادت دیدار این لعبتان و نادرگان زمان نصیبم نمی شه ( نمیدونید چه جوری یه جاهاییم می سوزه وقتی بعضی ها دم از حمایت ازبعضی های دیگه می زنند...)

۴.من و تاریکی رفیقیم... سکوت و تاریکی شب و تمرکز و فکر کردن ! گاهی هم چیزکی نوشتن لذیذ ترین لحظه هامه...بفرمایید  سفره بی ریا ست .

۵. تقریبا همه اون چیزایی که واسه اغلب آدما مهمه (و همه عمر شیش موتوره هلاکش هستند ) برام هیچ و پوچه و هیچ جذابیتی نداره...پول- خونه- ماشین-شهرت...حالا نگید گربه دستش به گوشت نمی رسه پیف پیف می کنه ...نه واقعا هرچی خودم و تحریک میکنم که یه واکنشی نسبت به این چیزا تو خودم ایجاد کنم نمیشه و  بدتر بی تفاوت تر می شم...میگن مخ ام عیب داره لابد !

لابد.

نظرات 4 + ارسال نظر
مریم دوشنبه 4 دی‌ماه سال 1385 ساعت 08:51 ب.ظ

خدا نرگس را عمر با عزت بدهد که بعد از هزاران سال چشم ما را روشن کرد. بسیار خوشحال و ذوق مرگ می باشیم!

مریم دوشنبه 4 دی‌ماه سال 1385 ساعت 08:52 ب.ظ

نه! جان من حساب کنید از ۲۴ خرداد تا ۴ دی چند روز می شود؟ من که هر چی میشمرم بازم نمی فهمم.

نرگس دوشنبه 4 دی‌ماه سال 1385 ساعت 10:39 ب.ظ

:دی...دست این سرکار خانوم علیه درد نکنه:))این جملات اول هزاران نکته نهفته داشت..علی الخصوص اون ((این بار نیز))ش...
در هرحال..ممنون و سپاسگزار جناب... باشد که بار اخر نباشد... نمیشه ما حرفهای دل شما رو جایی غیر از ترک سیزده البومهای اونور آبی با صدایی که نه صدای شماست بشنویم رفیق؟؟؟

سارا پنج‌شنبه 7 دی‌ماه سال 1385 ساعت 01:18 ب.ظ

همینجا بگم... اینجانب عمری واسه بعضیا که می زنن زیر قولشون و وبلاگ آپ می کنن کامنت نمی ذارم... مخصوصا هم که انقده دلشون واسه خودشون بره...! نه آخه خودتون مشاهده کنین... آدم از این خودپرست تر دیده بودین؟!!!

خلاصه... این بود درس اخلاقی امروز!... حالا دوباره که آقای با تشکر از شما قهر کرد بیاین در گوشی بهتون بگم دفعه بعد کی آپ می کنه!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد