میخوام با این ترانه بغض غزل وا بشه دقیقه های بی تو گریه سراپا بشه تا که نه قحطی عشق باشه و قحط بارون فاصله من وتو با گریه دریا بشه ا لتماس . . .
نبض لحظه رو نگه دار نذا عشقمون بمیره نذا ضربه های ساعت منو از تو پس بگیره عقربک های زمونه خستگی سرش نمیشه نگو بر می گردی فردا دل که باورش نمیشه دست سردت میگه انگار داری بی خاطره می ری من و تاریکی رفیقیم ماه و از شبام می گیری التماس عاشقونه ام به دلت اثر نداره نه پشیمونی چشمات تو رو پیش من می یاره ساعت کهنه دیوار هی دقیقه ها رو نشمار کاشکی هرگز نیاد از راه لحظه خدا نگه دار ا سمون چشماتو بستی نمی بینی داره می ره کاش میشد بلور اشکام سر راهت و بگیره . . .
.....یادم نمیاد التماس رو واسه چی یا کی نوشتم !. . . .همین قدر میدونم که التماسچی نبودم و نیستم! با تشکر از شما |