بی کلید

            بی کلید !

....چرا درصد انحرافات جنسی و فساد و خیانت به شریک عشقی و زندگی در آقایون به مراتب بیشتر از خانم هاست؟...چرا ما مردا اختیار بند تنبونمون رو به راحتی از دست میدیم ؟....
به نظر من که پر بیراه هم نیست (چون آمار و تجربیات ما هم همین رو نشون میده)اساسا خانم ها موجودات وفادارتر و( در صورت لزوم )فداکارتری هستند...
یه لحظه به یاد مردهای ۲ زنه و ۳ زنه تو فامیل و آشنایان خودتون بیفتید..یا اونایی که کفن زن خدا بیامرزشون خشک نشده رفتن و زن گرفتن ...(و در مقابل مادر های فداکاری که تو جوونی بیوه شدن و عمری بچه های یتیم مونده اشونو به تنهایی به دندون کشیدند )....یا اون مردایی که با وجود داشتن یه همسر خیلی قشنگ و خانم به ۲ سال نکشیده با یه زن هرزه خیابونی زشت و پیر ...بله !!!..اونم کجا ؟...تو همون  بستری که خانمشون به عنوان جهیزیه با هزار امید و آرزو با خودش آورده ....
میگم شما دخترا اگه یه چند درصدی ..مثلا فقط۱۰٪ احتمال بدید که تو همون سالهای اول ازدواجتون با همچین صحنه ای در بسترتون روبرو بشید....خدا و پیغمبری ریسک ازدواج رو قبول میکنید یا نه ؟؟...
شما چطور ؟!...با شما هستم آقـــــــــــــــــــــــــــــا ....یه لحظه تو ذهنت مجسم کن ....
اوهه !...حالا که طوری نشده ...رگهای گردنت زده بیرون عینهو چشات...چرا اب دهنت ونمیتونی قورت بدی ؟...مگه فیلم اولین خون راکی رو دیدی که خون جلو چشاتو گرفته ؟....
عزیزم ...ریلکس باش ....واسه فشارت خوب نیست....تازه شم تو میتونی ۳ تا زن بگیری ...عین هلو برو تو گلو...قانونی ..هیچ کی هم نمیتونه بگه بالای چسم ات! ابروست...
گفتم شاید اینجوری بتونی حال و روز این جماعت نسوان رو درک کنی ...
درک (به فتح ر ) نه ها !..درک....یعنی یه خورده همچین کوچولو حس کنی...
بگذریم...بریم سراغ اصل مطلب...اینکه چرا زن ها با وفا تر و فداکارتر هستند....؟
قبل از جواب به این سوال اگه اجازه بدید بریم یه جای دیگه :
فرق بین عشق و دوست داشتن در چیه؟
به نظر من :عشق یعنی اینکه کسی رو دوست  داشته باشی ولی ندونی چرا !..اما دوست داشتن یعنی اینکه کسی رو دوست داشته باشی و بدونی که چرا دوستش داری ...به همین دلیل هم عشق کنش به اتفاقیه که تو یه لحظه یا یک نگاه در ناخوداگاه ما شکل میگیره در حالیکه دوست داشتن واکنش به رویدادیه که قراره با دخالت آگاهی و شناخت و هدایت خود ما برامون پیش بیاد...و از همین جا میشه گفت که :عشق نوعی حرکت در سطح  ولی دوست داشتن نوعی حرکت در عمقه ....و تفاوتهای بسیار دیگه...(و خلاصه اینکه عشق یعنی پشم!)
اما با ذکر همین چند تا وجه افتراق هم میشه فهمید که چرا عاشقای نامدار تاریخ ...موندگار شدند :
چون به هم نرسیدند.
 که اگه به وصال هم نایل میشدند دیگه نامدار و تاریخی نمیشدند.
خوب چرا؟..چه خاصیتی تو عشق هست که وصال معشوق رو با فنای عشق همراه میکنه ؟؟!...ظاهرا چاقوی عشق یکی از اون چاقو هاییه که خیلی قشنگ دسته خودش رو میبره.

.........گمونم دلیل ساده ای وجود داره که باعث میشه عشق عاشق به معشوق(و بالعکس) بعد از وصال زایل بشه و اون هم همون کور بودن عشقه...همون عدم شناخت ...همون نا اگاهی...همون که عاشقشی ولی نمیدونی چرا ؟...به نوعی ندیدن و نشناختن و حتی سرپوش گذاشتن روی عیوب و ایرادات طرف مقابل....
اما مدتی بعد از وصال که نوبت عمل کردن به تعهدات و وعده و وعید ها میرسه ...و به عبارتی دوران کوتاه و شیرین بازی با عشق(عشق بازی؟) به سر میاد..تازه اون وقتیه که ایرادات و معایب طرف مقابل با بزرگنمایی چند برابر وق میزنه تو چشم عاشق زوار در رفته و ...الباقی قضایا
..اما در فرایند دوست داشتن چون علاقه فی ما بین با چشم بازو بر اثر مرور زمان و با شناخت خصایص + و منفی طرف مقابل به وجود اومده ..این پیوند عاطفی به این سادگی ها هم نمیشکنه...
یک پدیده فیزیولوژیک هم هست به نام تطابق (آکومودیشن) که بر اساس اون گیرنده های حسی بدن من و شما وقتی به صورت دایم و تکراری از طرف یک محرک تحریک بشن...به تدریج شدت پاسخ گوییشون رو به اون محرک خاص کم میکنند تا جاییکه دیگه اصلا به تحریکاتش جواب نمیدهند و در نتیجه من و شما دیگه اون تحریک رو حس نمیکنیم...مثل وقتی که کلاه و عینک میذاریم و بعد از گذشت چند دقیقه و لحظه دیگه اون کلاه و عینک رو حس نمیکنیم و حتی دنبالشون میگردیم...
در واقع اگه این پدیده رو یه کمی تعمیم بدیم میتونیم به چرایی یکنواخت و عادی شدن خیلی از امور به دلیل تکراری شدنشون پی ببریم....
آره دیگه ...حالا که خرت از پل گذشت...هنوز ۴ روز نگذشته برات عادی شدم !
...آره....میدونم دلتو زدم ...تقصیر خودمه...
اره...همین که چشمت افتاد به یکی دیگه ... نو که اومد به بازار....

خوب  حالا  با در نظر گرفتن مطالبی که از ابتدای بحث تا اینجا عرض شد ...برگردیم سر سوال بی جوابمون:اینکه چرا مردا موجودات خیانتکارتری از آب در می یان (نسبت به زن ها):
در یک نگاه کلی فرض کنیم که عاشق و معشوق (یا همون زن و مرد)به هم رسیدند و بر اساس تعهداتی زندگی مشتر کشون رو شروع کردند و بعد از مدتی برای هم تکراری و عادی شدند و اگه عاشق و معشوق هم بودند که فبها !...تازه عیبهاشون هم ریخته بیرون تو چشم...
حالا چرا آقایون اختیار بند تنبونشون رو ندارند؟
به نظر من دلایل خیلی متفاوتی وجود داره اما چند تاییش شاید !..شاید اینا باشه:
اول اینکه به لحاظ سبقه تاریخی و فرهنگی و ....به طور ضمنی این حق به آقایون داده شده که کمی تا قسمتی هرز بپرن و به هر گلستان که رسیدند گلی بچینند و  بروند....به عبارتی تلقی جامعه از  فعل خیانت در مورد مرد خیانتکار و زن خیانتکار یکسان نیست و انجام این فعل برای زن چیزی در حد فاجعه و به معنای پایان زندگی شخصی و خانوادگی و فامیلی واجتماعی  محسوب و با یک ضربدر قرمز بزرگ به صورت مادام ال عمر در پرونده اش درج میشه در حالیکه انجام همین فعل برای مرد نه تنها چنین تبعاتی به دنبال نداره که حتی به عنوان فعلی نسبتا پذیرفته شده و امری معمولی جا افتاده که حتی در مواردی با کسب پوئن های مثبت هم برای مرد همراه است ...(ما مردا خیلی زرنگیم ...نه؟...تازه هرچی جوونورتر! هم باشیم میگن زرنگتریم ...بیا جلو بزنم پشتت :خسته نباشی.)
دلیل دیگه که بی ارتباط با دلیل قبلی هم نیست اینه که ذهنیت ما نسبت به انجام فعل خیانت در مردها با نوعی حالت فاعلیت و در زن ها به نوعی مفعول واقع شدن همراه هست و این تفاوت حالت فاعلی و مفعولی رو میشه در در طی فرایندهای مربوطه و حتی نحوه کاربرد این افعال!...هم شاهد بود...
و این مسیله به نوعی میتونه در جنس مرد حتی با اظهار فخر و مباهات همراه بشه(باز هم بیا جلو بزنم پشتت)..که نمونه ها ی کلامی بعد از ارتکاب این فعل رو ما مردها بارها شنیدیم...در حالیکه تصور مفعولیت در فعل مذکور به هیچ وجه نمیتونه با ابراز افتخار و مباهات در جنس زن همراه بشه و حتی موجب خواری و سر افکندگی زن هم میشه(جالبه نه؟..بروز یک فعل یکسان در دو جنس با چه قضاوتهای متفاوتی همراه میشه!!!!!!!!!)
دلیل دیگه هم میتونه این باشه که اساسا برای یک زن کار بسیار سخت و عذاب آوری هست که بخواد بدنش رو در اختیار هر مردی یا مردی جز مرد خودش قرار بده..در حالیکه این مورد برای یک پسر یا مرد خیلی هم میتونه  لذت بخش و عادی باشه...نمودهای اجتماعی این مورد رو هم که همه ما  از دوران بچه گی شاهد بودیم که خود اون موارد به نوعی پیشینه سازی برای همین موارد(خیانتهای امروز) بوده...مثلا اینکه والدین(مخصوصا پدر ها!) به نیکی و با افتخار از دودول طلا بودن پسرشون یاد میکنند و به هر بهانه ای آنتن دار بودن بچه اشون رو در ملا عام به رخ تماشاچیان گرام میرسونند و متعاقب اون هم پسر ها در سنین بالاتر به سادگی و بدوون ناراحتی اقدام به انجام همه نوع حرکات آکروباتیک در پیش چشم جماعت مشتاق میکنند...و صد البته که بروز و وقوع این چنین مواردی رو در مورد دختران و دخترکان شاهد نبوده و نیستیم...
نا گفته نماند که در تمام موارد مطروحه استثنائاتی وجود داره و من هم منکر این مسئله نیستم اما سعی کردم که حالت غالب و کلی رو لحاظ کنم.
دلائل بسیار دیگری هم دال بر وفاداری بیشتر خانم ها و خیانتکاری بیشتر آقایون (بیا جلو بزنم ...)وجوود داره که ذکر اونها رو به وجدان بیدار آقایون و ضمیر روشنگر  و حق طلب شما خانمها وا میگذارم..(چرا دروغ ساعت۴.۳۰صبحه و من هم بیشتر از این که گفتم چیزی به خاطرم نمییاد)
تا یادم نرفته اینم بگم :از شماست که بر ماست !...شما خانم ها خودتون هم در طول تاریخ اونچنان که باید و شاید اقدام بایسته و شایسته ای برای حل و رفع این مضایق و تبعیضات نکردید....حتی در حد حرف !...حالا دیگه گرم نگه داشتن تنور این داستان با خود شما :

                                                          و
                                                               با تشکر از شما