شیدا در امتدادشب . . . .!

.......اوس کریم توتنها کسی هستی که میدونی تواین یک سال به دل شیدا چه گذشت.
...چقدر چهل شب چهل شب زیارت عاشورا خوندم به نیت اینکه دانشگاه قبول بشی....و مهر تو و من بیفته به دل خونواده هامون.
...درست لحظه هایی که از دلتنگی زیاد دلم شروع به بهانه گیری و محکوم کردنت  می کرد میومدم اینجاو سعی می کردم از خوبیات بنویسم.
...به دلم تنها حق دوست داشتن و فدا شدن رو می دا د م.
......اگه نخوام هم همیشه به تو فکر می کنم..بی توشه ای که توشه اش رنج است.
....نمی دونم این روزا تو هم مثل من پر از استرسی؟..خدا کنه نباشی آ خه امتحاناتت مث من شروع شده.
...لوسی ! اصلا مهم نیست که امروز روز تولد شیدا بودو اصلا مهم نیست که بیهوده انتظار کشید.خوب؟
....من فقط به این فکر می کردم که تو وجودم یه حس قشنگه که نمی تونم نگهش دارم...پس نوشتم و نوشتم و نوشتم.
....آخه وقتی عشق می ورزیم نیازی به درک آنچه رخ می دهد نداریم.
....اگه دوستم نداری قول بده بیشتر از این از چشات نیفتم.
....کاش برات اینقدر مهم باشم و اینقدر مرد شده باشی و اینقدر ادم حسابم کنی که تو صورتم بگی.....!...اما جواب اون صبرای من به اوس کریم قسم این نبود.
...کاش لااقل نه به خاطر شیدا ..نه به خاطر خودت و خونواده هامون..که فقط و فقط واسه پاکی و نجابت این دلی که همه چیزشو گذاشت تو این عشق..یه کم به برگشتن فکر می کردی!!!
........لوسی من اگه هم به تو نرسم..هیچ وقت با یه آدم پاک ازدواج نمی کنم چون من دیگه اون شیدای پاک نیستم...

...اما نذار غرور شیدا بشکنه خوب؟؟؟؟!! بیا راحت حرفاتو بزن

......خوب من عصمت و پاکی امو از دست دادم اما خوشحالم که لوسی هنوز غیرت شو داره...!!!

.........امیدوارم هیچ وقت نیاد روزی که که وقتی تو دلت مهر یه نفره اما مجبور شی به کس دیگه ای بگی دوست دارم.

.....بین نامه هایی که نوشتم و پاره کردم ..اسم تو همیشه سالم و دست نخورده باقی موند.
...حالا تو میدونی و نامه های نیمه کاره.

......سفارشی نیست جز اینکه کاش چشای روشنت یه کم هوای منو داشت و فقط همین.
...حتی چند ثانیه هم اگه به یادم باشی برام کافیه.
...لوسی ! من میرم ..اما به خود اوس کریم قسم هیچ وقت کسی به اندازه من دوستت نخواهد داشت.
.......من میرم و رضایت اوس کریم و هم از خودش گرفتم اما میدونی که اینقدر مغرور هستم که خودمو به کسی تحمیل نکنم!!!!
..بیشترین علت این انتظار یک ساله من اینه که ..شیدا دختر خیابونی نیست که هر روز دل به یکی ببنده.
...خدایا تو خودت شاهدی که من فقط سعی کردم تو این وبلاگ اینو ثابت کنم که میشه یه طرفه هم عاشق بود و خسته نشد
..باشه تو رفتی! بدون هیچ حرف ناگفته و بدون هیچ سختی! رفتی..خیلی آرام..چون عاشق نبودی.

....باشه حالا دیگه میسپارمت به دست اونی که عشقتوسپرد  به دست دل من و برای سپید ماندن دفتر غصه هایت خیلی دعا میکنم
...والعصر................

.........برای شیدا:

...شبی که گذرم به وبلوگ  www.javabet.persianblog.com  لوسی  بی شیدا !! افتاد...
 با خوندن عاشقانه های شیدا ...عاشقانه ترین هایی که تا حال خونده بودم...تصمیم گرفتم که از کنار این همه احساس پاک و زلال و عشق ژرف و افسانه ایو رویا گونه دختری به نام شیدا( به پسری به نام لوسی ) بی تفاوت نگذرم !
هر بار که خطی از نوشته های شیدا رو میخوندم ..تنها کلمه ای که پرده ذهنم رو تسخیر میکرد این بود: 
       چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!
            چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟
               چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟
........و بعد از چند روز کلنجار رفتن با خودم و نوشتن ترانه ای برای شیدا و رسم شیدایی اش ...به اینجا اومدم تا بنویسم...و نوشتم.!

........برید    بخونید....حتی اگه خوندید دوباره و چند باره بخونید...بخونید و ببینید ما ها با هم چه  می کنیم!....
...واقعا چی میشه که عاقبت عاشقایی به این شیدایی به این میشه که  واسه خودشون حقی غیر از دوست داشتن و فدا شدن قایل نشن؟؟!!!...برای چی؟؟..به خاطر کی؟؟
...من با شیدا و شیدا ها هیچ مشکلی ندارم....برای من اونها قابل ستایش ترین ادمهای باقیمونده روی زمین اند.... آخرین بازمانده های عاشق!!!  ...تنها بازنده های رسم شیدایی.
اما سوالی دارم:
عاشق واقعی کیه؟؟...کسی که عشقش روفقط برای خودش میخوادو می خواد مالک اون باشه یا کسی که ادعا میکنه :تو رو به خاطر خودت دوست دارم..پس ازت میگذرم!!!!
...به نظر من !..اگه بین عشقها و جنس اونها مرزی قایل بشیم و اونها رو به دو دسته تقسیم کنیم مشکل حل میشه:
۱. عشقهایی از قبیل عشق مادر به فرزند..عشق استاد به شاگرد...و از این دست: که در مورد این دسته اگر لازم شد عاشق حتما باید از معشوق بگذره و این استدلال که :از تو میگذرم تا خوشبخت بشی...تو رو میبخشم به یه زندگی بهتر... به نظر من استدلالی کاملا عاشقانه و درسته.
۲...و اما دسته دوم  عشق ها که از نمونه های افسانه ای اون ..عشق لیلی و مجنون و شیرین و فرهاد و ...شیدا و لوسی هست:..به نظر من در این نوع عشق ها وقتی عاشق حرفی از گذشتن و فدا کاری و....به میون می یاره اصلا عاشق نیست....خودش هم میدونه....!! اون حکم خرگوش گرفتار در تله ای رو داره که میخواد به هر شکلی شده خودشو نجات بده!
....من از تو میگذرم و برات آرزوی خوشبختی میکنم ....تو رو به یه زندگی قشنگتر میبخشم!!!...چقدر مسخره است.
د رجایی که اون عاشق توست و خو شبختی اش رو فقط و فقط در بودن با تو و در کنار تو و مردن در آغوش تو می بینه..!..تو چطور میتونی بزرگترین خوشبختی اش رو ازش بگیری و تو قع خوشبختی اش رو داشته باشی؟؟؟؟...تو دروغ میگی...یه دروغگوی زرنگ!!...یه نفر که با زرنگی تمام ماله میکشه رو تمام قسم و آیه های قبلیش..تازه کلی هم منت سر طرف میذاره!!.......
...البته فقط یه حالت استثنایی وجود داره:اونم اینکه شما عاشق کسی هستید ..اما متوجه میشید که اون عاشق شما نبوده یا نیست یا پشیمون شده و به هر علتی تو فکر رفتنه...آره تنها تو این حالته که توی عاشق واقعی میتونی بدون اینکه به روی مبارکش بیاری ..اونو ببخشی به یه زندگی بهتر و رهاش کنی تا بره....که اینجوری واسه خودت هم بهتره .
..خلاصه کنم:..تو این نوع عشق ...عاشق واقعی باید عشقشو با چنگ و دندون حفظ کنه و با همه وجود بخواد که عشقش مالک اون باشه و اون هم مالک  معشوقش....تا آخر عمر.(..من خودمم با این کلمه مالک مشکل دارم و دوستش ندارم..اما خواستم منظور رو برسونم)

....یه نکته دیگه:
آدما ۲ دسته اند:
۱. اونایی که اهل عشق و حالند..!
۲. اونایی که اهل زندگی اند.
(دسته سومی هم هست که اهل هیچ کدوم نیستند و ما باهاشون کاری نداریم.)

...درستش اینه که هرکسی برای منظوری که داره سراغ همون دسته ای بره که باهاش هم منظورند!
...پسری رو میشناختم  که در اولین باری که با دختری صحبت میکرد.. ..اولین جمله ای که از اون دختر می پرسید(بلافاصله بعد از سلام و احوالپرسی!)این بود:..نظر شما در مورد سکس چیه؟؟؟!!!
..در واقع از همون اول قصد و منظورش رو از این ارتباط  برای طرف مقابل روشن میکردو به این ترتیب همیشه با دسته اول ارتباطش رو ادامه میداد و کمتر هم براشون مشکلی پیش می اومد...
اما مشکل وقتی شروع میشه که شما انتخاب اشتباهی از این ۲ گروه کنی........یا اشتباه انتخاب بشی!...که یا مشکل دار میشی یا مشکل سازیا هردو....

.....اونچه اغلب دیده میشه و ناهنجاری و ناراحتی پیش میاره اینه که از پسر و دختر .یکی از دسته اول و دیگری از دسته دوم باشند....
.......وبیش از همه حالتی مشکل سازه که آقایونی از دسته اول به سراغ خانم هایی از دسته دوم میرن و با گفتن دوست دارم و عاشقتم و چنین و چنان ...خودشون رو به دروغ از گروه دوم نشون میدن..و وقتی که دختربیچاره رو حسابی عا شق و دلداده خودشون کردند....همین که  دیدند به منظورشون و خواسته اشون نمیرسند(یاوقتی به خواسته اشون رسیدند )...به راحتی و بی هیچ ناراحتی و عذاب وجدانی ..با خداحافظی..بی خداحافظی ..از زندگی دختر بیچاره  با گفتن این جمله که : من اینقدر عاشقتم که ازت می گذرم... می رن بیرون والباقی ماجرا...

در آخر این توضیح رو بدم که :...من در مورد شیدا و لوسی قضاوتی نمیکنم ...جز اینکه با این نظر که میگه:
عشق کورهست و وقتی عاشق می شیم نیازی به درک اونچه می گذره نداریم....

به شدت مخالفم.......

.............تو این زمونه خراب باید شش دنگ حواستون جمع ادمای پر ادعایی باشه که  ادعای عشق به شما رو دارند.........چشم بسته و بی منطق هیچ چیز رو باور نکنید...شواهد رو در نظر بگیرید.....لااقل گاه گاهی بگید یکی از دوستاتون به عاشق دلخسته اتون تلفن بزنه و بهش پیشنهاد دوستی بده.....امتحانش کنید.......چرا اجازه میدید آدمایی که تو حرفو قول و عملشون صادق نیستند با شما آن کنند که با شیدا کردند.(با عرض پوزش از شیدا!)

.......در آخر: .همیشه یادتون باشه که وقتی میخواید به کسی بگید    : دوست دارم
 ..نسبت به توقع و انتظاری که در خوداگاه و ناخوداگاه شنونده ایجاد میکنید ..آگاهی داشته باشید....ببینید مرد این حرفا هستید...آدم این ادعا هستید....؟؟؟(این حرف و این حلقوم به هم نمی امدند که فریاد شوند)...واگه هستید تا کجا؟؟..لا اقل بهش بگید من تا این حد و تا این جا باهاتم ودوست دارم و نه بیشتر.....!...صادق باشید....اگر نه به خاطر اون و خودتون به خاطر اون دل شیدایی که به خاطر شما از همه چیزش گذشته..... 

              با تشکر از شما 

   
 





نظرات 19 + ارسال نظر
مهیار چهارشنبه 8 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 12:55 ق.ظ http://www.lahijan.blogsky.com

سلام.حالتون خوبه؟ایول وبلاگ زیبایی داری.نوشته هات هم با حالن.
موفق باشی عزیزم.
اگه تونستی به منم سری بزن.خوشحال میشم.

سارا چهارشنبه 8 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 06:10 ق.ظ http://sarah.blogsky.com

کسایی هم هستن که می ترسن... اونا چی؟؟؟

نسترن چهارشنبه 8 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 04:09 ب.ظ http://nastaran59.blogsky.com

موفق باشی.

نرگس چهارشنبه 8 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 11:28 ب.ظ http://azrooyesadegi.blogsky.com

وای اشکان پاراگراف اخر نوشته هات انچنان حرف دلم بود که بغضم شکست... گاهی واقعا احساس میکنم ادما چطور بخودش اجازه میدن واژه دوستت دارم رو اینقدر ساده و راحت خرج کنن... چطور میتونن...اتفاقی که واسه خودم افتاد و حالا هزار بار به خودم میگم ای کاش هیچوقت این واژه رو از زبون کسی نمیشنیدم که اینطور دلم به حال مظلومیت این واژه بسوزه... به قول مامانم: اکنون خوب میدانم که بر چهره معصوم عشق چه گذشته است... ای کاش ادما اینقدر عشق رو خوب میشناختن و اینقدر براش ارزش قائل بودن که اینقدر راحت آلوده اش نمیکردن به رویاه و توهمات و هوس...

[ بدون نام ] جمعه 10 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 09:14 ق.ظ

ای شاعر عزیز من... :)

قاصدک شنبه 11 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 02:32 ق.ظ http://payizan.blogsky.com

سلام اشکان جان خوبین؟
صاحب اینجا چقدر پاک ومهربونه ایشالله که به خواسته دلشم می رسه آمین!
قاصدک که توshargi.blogspot.comرو می گین؟ نه من نمی شناسمشون(:
ممنون از محبتون خیلی خوشحلم کزدین بازم بیان
خوش باشی..............قاصدک.

زشت‌ترین مرد دنیا شنبه 11 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 01:40 ب.ظ

بابا جون شما ها که اینحا جم شدید و برای خودتو کنفرانس راه اینداختید اصلاْ میدونید بین شیدا و لوسی چی گذشته و چی نگذشته؟
آقا اشکان قشنگ که برای من قیاقه‌ی دکترانه و مظلومانه گرفتی اصلا تا حالا در رابطه با معنی عشق تحقیق کردی میدونی که چرا به عشق می‌گن عشق؟
اگر خواستی تحقیق کنی خودتو زیاد اذیت نکن بیا پیش من تا بهت بگم
دفعه‌ی بعدی که می‌خواستی در رابطه با مردم شناسی و عشق و اینطور چیزا اظهار نظر کنی خیلی بیشتر فکر کن
آفرین پسر کوچولوی با ادب

...سلام:
....عکستون رو تو کتاب رکوردهای گینس دیدم..اونقدرهام که میگی زشت نیستی !
...لطفا دفعه بعد که برام دعوت نامه میفرستید آدرستون رو هم بنویسید...
با تشکر از شما.
شاد باشید.

مهران شنبه 11 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 08:37 ب.ظ http://www.koor.blogsky.com

نوشته های جالبی داری
دمت گرم. نوشته هات جالب بود . به ما هم سر بزن
شاد باشی

سارا یکشنبه 12 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 02:40 ق.ظ http://nahaleman.persianblog.com

تو به من خندیدی
و نمیدانستی
من به چه دلهره از باغچه ی همسایه
سیب را دزدیدم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب آلوده به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی و هنوز
سالها هست که در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تکرار کنان
میدهد آزارم
و من اندیشه کنان
غرق این پندارم
که چرا
خانه ی کوچک ما سیب نداشت.............سلام خوبی از کامنتت ممنون امیدوارم همیشه دلت شاد و لبت خندون باشه

یاسمن یکشنبه 12 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 09:46 ب.ظ http://www.sedayeshekastanekhatereha.blogsky.com

salam.neveshtat kheili kheili ghashang bood.manam hamishe webloge sheyda ro mikhoonam.ba tamame harfhat moafegham.shado moafagh bashi

غزل دوشنبه 13 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 01:16 ب.ظ http://ghazalnaame.persianblog.com

سلام...میشه بگید شعرتون رو چه جوری به کامران و هومن رسوندید.نمی خوام رو دستت بلند شم اما فقط می خوام بدونم میشه بوسیله تو من نشونی از اونا داشته باشم؟

غزل دوشنبه 13 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 02:42 ب.ظ http://ghazalnaame.persianblog.com

اشکان عزیز.مرسی از پاسخت.اختیار داری بابا من خودم وقتی ترانه ی شما رو شنیدم خیلی خوشم اومد و خیلی دوست داشتم با کسی که اینقدر قشنگ می نویسه ... احساس می کنه و استنباط می کنه آشنا بشم...واسه همین هم هست که الان اینجام.آخه خیلی دنبالت گشتم.مرسی از لطفت بابت اینکه گفته بودی معرف شعر هام می شی.اما من دوست ندارم هر کسی شعر هامو بخونه ...چون شاید نتونه درکشون کنه.اما کسی که خودش شعر می گه و احساس درونش نمرده حتما می تونه درک درستی از چیزی که می خونه داشته باشه.من خوشحال می شم اگه آرشیو من رو هم بخونید و یک وبلاگ دیگه ای که آدرسش رو به هر کسی ندادم..اما به شما می گم اما ترجیحا در یک باکس خصوصی تر.چون اونجا چیزی رو می نویسم که به من نزدیکتره!مرسی از حوصله و وقتی که واسه من گذاشتی...به دست خدای آرزوها می سپارمت.

شیدا بی لوسی سه‌شنبه 14 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 09:35 ق.ظ http://www.javabet.persianblog.com

سلام . من شیدا هستم . اره همون شیدایی که خیلی هاتون از اینجا باهام اشنا شدین . راستش نمیدونم باید چی بگم ؟ اول بذار از اون اقای با کامنت زشت ترین .....بپرسم شما تا چه حد خبر دارین ؟ البته اگه حرفی داشتین بیایین تو بلوگ خودم چون من از الالن کافی نت هستم و میتونم بلاگ اسکای رو باز کنم اما از خونه نه . پس اگه خواستی بحث کنی خواهش میکنم به اینجا کار نداشته باش نه بخاطر من . به خاطر پاکی اینجا . البته من نمیخوام تکذیبت کنم یا تایید
فقط احساس میکنم حق اهانت به برداشتهای همدیگرو نداریم درسته ؟
اما اقا اشکان بازم از لطفت ممنونم . اما میدونی چیه ؟ مشکل من اینه که نمیتونم قبول کنم لوسی مرد عشق نبود میدونی چرا ؟‌چون اونوقت به شعور خودم که اینهمه افتخار میکردم به انتخابش و خوشحال بودم که اوس کریم هم با ماست شک میکنم .
این بدترین قسمت ماجراست
باز هم از اینکه اینطور دقیق روی جملاتم تمرکز کزده بودین ممنونم و شرمنده

خیال واهی سه‌شنبه 14 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 01:20 ب.ظ http://rezaairf2002.persianblog.com

سلام . . /از لینکی که شیدا گذاشته بود اومدم اینجا.کارت و ترانهای که براش ساختی کاملا قابل تحسینه و البته شخصضیتی مثه شیدا هم اینو طلب میکنه که چنین کاری براش بشه.و اما در مورد نوشتت.::در مورد اون قسمت از نوشته هات که عشقهای مادر و فرزندرو و.. توصیف میکرد کاملا باهات موافقم.در مورد عشق واقعی کع گفته بودی که باید تا آخرین لحظه باید جنگید هم تا حدودایی باهات موافقم.چون به این معتقدم که همیشه نمیشه جنگید.باید میدان جنگی باشه تا بجنگی یا نه؟؟؟گاهی این میدان هم نیست.این هم ازت میگیرن.اون وقته که باید بشینی و با خودت بجنگی................
.(((((......وبیش از همه حالتی مشکل سازه که آقایونی از دسته اول به سراغ خانم هایی از دسته دوم میرن و با گفتن دوست دارم و عاشقتم و چنین و )))))))


این نوشته تو بود. واما توضیح ::

ببین این حرفی که نوشتی درسته و قبول دارم.ولی چون با تاکید نوشته بودی که بیش از همه ...من مجبور شدم که یه توضیحی بدم برات.بیش از همه این جوری نیست.برعکس این موضوع هم الان هست.بیش از همه هم داریم دخترایی که که به خاطر موقعیت بهتر همه حرفاشون به پسر رو فراموش میکنن.جامعه ما الان این شکلی نیست.؟... ما غرضورزانه حرف نزدم.خواستم حقوق این دسته هم حفظ بشه.و گرنه حرف تو هم کاملا درسته.....فدات.

سلام :
.....درسته .من درصد و اماری از این مسئله ندارم........اما خواستم در مقام جنس مذکر از خانم ها جانبداری کنم و این امید رو داشتم که اونها هم در مقابل از ما دفاع کنند که البته اینطور نشد.....اما قطعا فرمایش شما هم در جای خودش درسته.

خوشحالم کردی.
با تشکر از شما.
شاد باشی.

طوفان عشق چهارشنبه 15 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 03:31 ب.ظ http://lovestorm

قشنگ و مردانه تحلیل کردی. آره هیچ کس نباید به راحتی به خودش اجازه بده واژه دوستت دارم رو استفاده کنه و هیچ کس نباید به راحتی به خودش اجازه بده این واژه رو از هر کی شنید تو دلش جا کنه.

سارا چهارشنبه 15 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 11:02 ب.ظ

سلام اشکان...
هر چی بیشتر با شیدای بی لوسی آشنا می شم، بیشتر ازت ممنون می شم... با زدن این پست زیبا کار بزرگی کردی... خیلی بزرگ...
می دونی... من هر بار که خطی از نوشته های شیدا رو می خونم، تنها جمله ای که ذهنمو تسخیر می کنه اینه:‌ یعنی می شه؟؟؟؟؟
از خودم می پرسم... شیدا کار درستی کرد؟ کار درستی می کنه؟
...
....
.....
یه نفر به شیدا بگه...

نرگس پنج‌شنبه 16 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 05:19 ق.ظ http://azrooyesadegi.blogsky.com

سلام
اشکان نمیخوای آپ کنی ...من برعکس سارا دوست ندارم این پستت رو ... ببخشید ها! اما وقتی میخونم دلم خیلی میگیره اما دل گرفتگی از نوع دل گرفتگی بقیه نیست...دوست ندارم کسی اینطوری باشه...اذیتم میکنه... بازم ببخشید هم از تو هم از سارا و هم از شیدای عزیز

شیدا بی لوسی پنج‌شنبه 16 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 10:53 ب.ظ http://www.javabet.persianblog.com

سلام فقط اومدم بگم که ممنونم ازت . یه دنیا حرف دارم اما این پستو که میخونم انگار حرفام تموم میشه

تینا جمعه 17 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 02:24 ق.ظ http://www.tanabedar.persianblog.com/

سلام .اشکان خان.امیدوارم که حالتون خوب باشه.نمیدونم شاید لازم باشه من رو هم یه کم راهنمایی کنید .میدونید یکی مثه شیدا یا یکی مثه من خودمونم میدونیم داریم با خودمون بد تا میکنیم .ولی مشکل اینجاست که ما لوسیامونو باور کردیم.میدونید اشکان خان ؟ مشکل م اینجاست که چرا ؟چرا این اتفاق افتاد؟چرا اونا کاری کردند که ماباورشون کنیم . وبعدش اون دیوار اعتماد و خرابش کردند؟ممکنه که مشکل از ما باشه .من خودم تا دوسال نسبت به ..بی تفاوت بودم ..تازه بعد دوسال کم کم باورش کردم وبعد ش ...
شاید خودم اشتبا کردم .من منکر اشتبا هات خودم نمیشم.ولی منم مثه شیدا نصف علت ها رو میدونم .یه چیزی هست که بهم نمیگه.من خودم از این که با عشق زندونی بشم بدم میاد .واسه همینم دوست ندارم اونی رو که دوست دارم با توقعام زندونی کنم واسه همینه که دلم میخواد اون راهی رو بره که خودش دوست داره .بالاخره منم خدایی دارم که مطمئنا هیچ وقت منو فراموش نمیکنه .
شاید این نوشتنا هم باعث میشه که از دلتنگیام کم بشه.وقتی یکی رو میبینم که حرفامو خونده و یه چیزی برام نوشته کلی خوشحال میشم .شاید...و خیلی چیزا و حرفای دیگه ک ه الان نمیشه در مورد همش توضیح دادو گفت.شیدا تنها دوستیه که من اینجا دارم و بیشتر وقتا حالمو می پرسه .شیدا خیلی منو راهنمایی کرد خیلی چیزا ازش یاد گرفتم وخیلی هم دوسش دارم.الان خیلی چیزا تو ذهنمه که دوست دارم در مود همش حرف بزنم ....ولی الان دیگه شاید بابام بیاد آخه همیشه واسه نخوابیدنای شب دعوام میکنه .به خداد ست خودم نیست .نمی تونم بخوابم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد